کافه طنز
 
 
شنبه 26 اسفند 1391برچسب:, :: 21:43 ::  نويسنده : پریا

بعضی وقتا هس که دلت گریه میخواد اما نمیشه گریه کرد...

بعضی وقتا دلت خنده میخواد اما صاف تو مراسم ختم...

بعضی وقتا دلت دنس میخواد اما قر تو کمرت خشک میشه اما........

ما اول میخونیم بعد خودمونو می تکونیم بعد وای میسیم برا بقیه که ریختن وسط دس میزنیم بعدش به رقص شتریشون میخندیم آخرسر موقع وداع.......



جمعه 25 اسفند 1391برچسب:, :: 23:9 ::  نويسنده : پریا



پنج شنبه 24 اسفند 1391برچسب:, :: 22:20 ::  نويسنده : پریا

جدا ما این اندازه بودیم!!!یه لحظه مقایسه کنید چرا ما کوچیک شدیم؟فکر کنید انسان چندین نسل دیگه اندازه سر سوییچی میشه.



پنج شنبه 24 اسفند 1391برچسب:, :: 22:10 ::  نويسنده : پریا



چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:, :: 21:29 ::  نويسنده : پریا

اطلاعیه :

اونقدر که آیفون تصویری در ایام عید کارائی داره

تلویزیون و ماهواره و غیره کارائی نداره

جهت یاد آوری گفتم !

مهمان حبیب خداست !

 

اینایی که عید میرن مسافرتای طولانی

هم به خودشون حال میدن هم یه لشکر آدمو از دید و بازدید معاف میکنن

خدا عوضشون بده ،اصن آدم نمیدونه چجوری ازشون تشکر کنه !



شنبه 19 اسفند 1391برچسب:, :: 21:53 ::  نويسنده : پریا



شنبه 19 اسفند 1391برچسب:, :: 19:29 ::  نويسنده : پریا

طبق تایید مربی بارسلونا و رونالدو بازی قبل که رئال مادرید 2-1 بارسلونا را برد داور توسط رئالی ها خریداری شده و رئال 12 نفره بازی می کرد این خبر پساز اعتراض شدید بارسلونا از سوی سایتfcbarcelona.com منتشر شده است.



جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, :: 15:46 ::  نويسنده : پریا

دختری با ظاهری ساده از خیابان گذشت که پسری در پیاده رو به او گفت:

چطوری سیبیلو؟

دختر خونسرد ، تبسمی کرد و جواب داد:

وقتی تو ابرو بر میداری و مو رنگ میکنی و گوشواره میندازی

من سیبیل میزارم تا جامعه احساس کمبود مرد نداشته باشه !



جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, :: 15:39 ::  نويسنده : پریا

*حتی اگر از دوران مهد کودکتون چیشاتون ضعیف باشه
از نظر پدر و مادرتون این کامیوتر صاحاب مرده باعثشه !

*یارو اومده آدرس میپرسه یه ساعت توضیح دادم “سمت راست فلان جا”
خدافظی کرد رفت سمت چپ

*ساق پا چیست ؟
وسیله ای برای یافتن میز در تاریکی !

*باباهامون جلوی باباهاشون پاشونو دراز نکردن
ما پاهامونو دراز کردیم اما به احترامشون جلوشون سیگار نکشیدیم

بچه هامون اگه تو جمع نزنن زیر گوشمون شانس آوردیم !

*پسر : عصبانی میشی خیلی خوشگل میشی …
دختر : من که الان عصبانی نیستم.!!

پسر : منم همینو میگم، الان مثه بزی..!!!

دختر : چی میگی آشغال؟

پسر : آها اینو میگم، الان خیلی خوشگلی ….!!

*هیچی بدتر از این نیست خسته بخوابی جلو تلویزیون
ببینی کنترل گم شده و بخوای بلندشی دنبالش بگردی …..

*حتی اگه ۸ تا یخچال فریزر ساید بای ساید هم تو خونه باشه
از نظر مادر ۹۰ درصد قبض برق مال کامپیوتره!!!



پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:, :: 22:9 ::  نويسنده : پریا

   *بالاخره فهمیدم چرا اینقد تو عروسیا بهت اصرار میکنن بری برقصی!
   چون خودشون جا ندارن بشینن، بر که میگردی هم جا نداری هم میوه تازه شیرینیاتم خوردن !

   *آهای اونایی که خیلی خودتونو میگیری                      

     چاه توالت ما هم خیلی وقتا میگیره
      گفتم که در جریان باشید

      *آیا میدانید کوتاه‌ترین جنگ در سال ۱۸۹۶ بین زانزیبار و انگلستان که ۳۸ دقیقه طول کشید؟؟؟!!!
        فک کنم رفتن لب مرز به هم فحش دادن برگشتن

       *اون نونواهایی که نونو میچسبونن به تنور همه رپرن ، شما حرکاتو دقت کن !

       *اگه بدونید چنگیزخان با سوزوندن کتابای علمی  چقد از بار درسهایی که قرار بوده بخونیم کم کرده
        هر شب جمعه واسش فاتحه میخونید!!!

 



پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:, :: 22:1 ::  نويسنده : پریا

      *انکار نکنید، همتون حداقل یه بار تو بچگی‌ در یخچال رو آرم میبستین و از لای درش به زور نگاه         میکردین ببینین کی‌ چراغش خاموش می‌شه !!!

          *دقت کردین وقتی میرین دکتر

          مریض قبل شما ٣ ساعت تو اتاق دکتره

           ولی وقتی نوبت شما که میشه دو ثانیه معاینه میشین و میایین بیرون! ؟

          *بالاخره حکمت ” آی سی یو ” رو در بیمارستان دریافتم !(میبینمت)  “I See You”
           جمله ای حکیمانه از جناب عزراییل خطاب به بیمار

           *فقط کافیه در ماشینت باز باشه ، عالم و آدم میان بغل دستت که بگن در ماشین بازه …

            حالا اگه بی بنزین تو خیابون بمونی ، هیشکی آدم حسابت نمیکنه !

             *یک ساعته اومدم کلوب و در اتاقمم بستم ک دارم درس میخونم

              الان بابام اومده میگه دخترم داری چیکا میکنی؟

              گفتم دارم درس میخونم میگه بیا کتابتم ببر که بهتر متوجه شی !

             *رو دسته صندلی نوشته بود وقتی زلزله اومد پشت صندلیو نگا کن

               پشتشو نگا کردیم نوشته بود الان نه خره وقتی زلزه اومد !

              *هر وقت دره این یخچال لامصــب رو باز میکنیم خالیه ها،

               حالا اگه بخوایم یه قابلمه کوچیک
 
               تو یخچال جا بدیم

               باس یه ساعت پازل حل کنیم با محتویات ، تا بتونیم جاش بدیم ..!



پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:, :: 21:58 ::  نويسنده : پریا



پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:شاسکول,اسکل, شنقل, :: 21:52 ::  نويسنده : پریا

اسکل پرنده ایه که یادش میره غذاشو کجا پنهان کرده و شنقل پرنده ایه که غذا و خوراکیشو میده به اسکل ،شاسکول مخفف ترکیبیه اسم این دو تا پرندس



چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, :: 15:24 ::  نويسنده : پریا

   *یارو میگفت : رفتم سربازی، روز اول نشوندنمون رو زمین...
   جناب سروان داد زد: کی اینجا لیسانس ریاضی داره؟ منم با ذوق و شوق دستمو بردم بالا گفتم : من!
   جناب گفت: پاشو اینا رو بشمار

   *غضنفر میاد تهران ، تو ترافیک گیر میکنه
    میگه : ها ماشالا ! به این میگن عروسی

   *از غضنفر می پرسن: بلندترین برج تهرون کدومه؟ می گه: آزادیه دیگه، معلومه که !!!
    دو باره می پرسن: پس برج میلاد چی؟
    جواب می ده: بابا شما خبر ندارین! اگه برج آزادی پاهاشو ببنده، از میلاد هم بلندتره

   *یکی از دوستام گفت : یه دوست دختر خوب دارم در حدِ تیم ملی
    منم گفتم : اگه منظورت تیم ملی الآنه،باید بگم که خاک تو سرت با این انتخابت



چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, :: 15:14 ::  نويسنده : پریا

    *آقای شهردار پشت در این سرویس بهداشتیای عمومی یه دکمه لایک هم بذارید تا ما     این کامنتارو که ملت مینویسن لایک کنیم

  *لامصـــب با این نرخ سکه دیگه دختر مذهبی هم نمیشه گرفت !!14 تا سکه هم حساب میكنی خيلی زیاده !
   باید یکی و پیدا کنیم به 5 تن راضی باشه

   *رفتم داروخونه یه قرص ضد حساسیت گرفتم.
    تو عوارض جانبیش نوشته:
    سردرد، سرگیجه، نفخ، حالت تهوع، اختلال در خواب دو بینی، اختلال در تشخیص، نارسایی کبد،نارسایی کلیه نارسایی قلب، سکته قلبی، سکته مغزی، مرگ ناگهانی !
   فکر کنم اگه سیانور می گرفتم، عوارضش کمتر بود

    *میدونید چرا روی خیابان ولی عصر این اسمو رو گذاشتن ؟؟؟
    چون صبح و ظهر هیچ خبری نیست ولی عصصصصصصصصصر، بیا ببین چه خبره
     *همیشه میگن شکست مقدمه پیروزیه نمیدونم پس من کی از دور مقدماتی صعود میکنم



چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, :: 15:7 ::  نويسنده : پریا

   * بابام به مامانم اس ام اس عاشقانه فرستاده...الان 2 روزه خونمون دعواست!!
    مامانم گیر داده به بابام که این اس ام اس و کی واست فرستاده !!!!

    * داشتم تو اتوبان میرفتم دیدم یه بچه ای رو موتور خوابش برده بود و داشت می افتاد باباش هم اصل  حواسش نبود.
      رفتم کنارش هر چقدر بوق میزدم نمی فهمید.
       آخرش رفتم جلوش و سرعتمو کم کردم تا ایستاد بهش گفتم :
       پس چرا حواست به بچه ات نیس ؟؟؟
       ی دفعه دو دستی زد تو سرشو گفت :
        اصغر پس ننه ت کوووووووو؟؟!!!!

        *رفتم یوگا اسم بنویسم، لامصـــب دو به شک بودم حوصلم میشه برم یا نه!
           یارو گفت میای کلاس ملافه و بالشم بیار!! فهمیدم همون ورزشیه که یه عمر دنبالش بودم

        *آیا میدانید این زوج‌های عاشقی که روی ریل قطار و به سمت غروب خورشید قدم می‌زنند،
         یا تا حالا قطار سوار نشده اند یا اگه سوار شده اند دستشویی نرفته اند،
         یا اگه دستشویی رفته اند به سیستم دفع فاضلاب قطار دقت نکرده اند؟



سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, :: 23:19 ::  نويسنده : پریا

خدا اندی رو مرگ بده از وقتی گفته (خشگلا باید برقصن) به هیچ کاریم نمیرسم 



سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, :: 22:54 ::  نويسنده : پریا

تا به حال دقت کردین که معتادا چجوری حرف میزنن حالا تصور کنین یه معتاد بخواد بگه ساسی مانکن،چی میگه؟؟؟؟



دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:, :: 22:58 ::  نويسنده : پریا

دوستم تعریف می‌کرد که یک شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال طرف اردبیل، جای این که از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می گفت:

جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه!

این‌طوری تعریف می‌کنه:

من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی، ٢٠ کیلومتر از جاده دور شده بودم که یهو ماشینم خاموش شد و هر کاری کردم روشن نمیشد.

وسط جنگل، داره شب میشه، نم بارون هم گرفت.

اومدم بیرون یکمی با موتور ور رفتم دیدم نه می‌بینم، نه از موتور ماشین سر در می‌آرم!

راه افتادم تو دل جنگل، راست جاده خاکی رو گرفتم و مسیرم رو ادامه دادم.

دیگه بارون حسابی تند شده بود.

با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام و بی‌صدا بغل دستم وایساد.

من هم بی‌معطلی پریدم توش.

این قدر خیس شده بودم که به فکر این که توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم.

وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه تشکر، دیدم هیشکی پشت فرمون و صندلی جلو نیست!

خیلی ترسیدم.
داشتم به خودم می‌اومدم که ماشین یهو همون طور بی‌صدا راه افتاد. هنوز خودم رو جفت و جور نکرده بودم که تو یه نور رعد و برق دیدم یه پیچ جلومونه!

تمام تنم یخ کرده بود. نمی‌تونستم حتی جیغ بکشم. ماشین هم همین طور داشت می‌رفت طرف دره.

تو لحظه‌های آخر خودم رو به خدا این قدر نزدیک دیدم که بابا بزرگ خدا بیامرزم اومد جلو چشمم. اون موقع یهو، یه دست از بیرون پنجره، اومد تو و فرمون رو چرخوند به سمت جاده.

نفهمیدم چه مدت گذشت تا به خودم اومدم. ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره یا کوه می‌رفت، یه دست می‌اومد و فرمون رو می‌پیچوند.

از دور یه نوری رو دیدم و حتی یک ثانیه هم تردید به خودم راه ندادم. در رو باز کردم و خودم رو انداختم بیرون. این قدر تند می‌دویدم که هوا کم آورده بودم.

دویدم به سمت آبادی که نور ازش می‌اومد. رفتم توی قهوه خونه و ولو شدم رو زمین، بعد از این که به هوش اومدم جریان رو تعریف کردم.

وقتی تموم شد، تا چند ثانیه همه ساکت بودند، یهو در قهوه خونه باز شد و دو نفر خیس اومدن تو،

یکیشون داد زد: ممد نیگا! این همون احمقیه که وقتی ما داشتیم ماشینو هل می‎دادیم سوار ماشین ما شده بود.
 



دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:, :: 22:55 ::  نويسنده : پریا

مردی متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوایی اش کم شده است…

به نظرش رسید که همسرش باید سمعک
بگذارد ولی نمی دانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد.
به این خاطر، نزد دکتر خانوادگی شان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت.
دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیقتر به من بگویی که میزان ناشنوایی
همسرت چقدر است، آزمایش ساده ای وجود دارد. این کار را انجام بده و جوابش را به من بگو…

« ابتدا در فاصله ۴ متری او بایست و با صدای معمولی،
مطلبی را به او بگو. اگر نشنید، همین کار را در فاصله ۳ متری تکرار کن. بعد در ۲ متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب بدهد. »

آن شب همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و خود او در اتاق پذیرایی نشسته بود. مرد به خودش
گفت: الان فاصله ما حدود ۴ متر است. بگذار امتحان کنم.

سپس با صدای معمولی از همسرش پرسید:

« عزیزم ، شام چی داریم؟
»

جوابی نشنید بعد بلند شد و یک متر به جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و همان سوال را دوباره پرسید و باز هم جوابی
نشنید. بازهم جلوتر رفت و به درب آشپزخانه رسید. سوالش را تکرار کرد و بازهم جوابی نشنید. این بار جلوتر رفت و درست از پشت همسرش گفت:

« عزیزم
شام چی داریم؟ »

و همسرش گفت:

« مگه کری؟!» برای چهارمین بار میگم: «خوراک مرغ » !!



دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:, :: 22:46 ::  نويسنده : پریا
روزي مردي به سفر ميرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه ميشود که هتل به کامپيوتر مجهز است . تصميم ميگيرد به همسرش ايميل بزند . نامه را مينويسد اما در تايپ ادرس دچار اشتباه ميشود و بدون اينکه متوجه شود نامه را ميفرستد . در اين ضمن در گوشه اي ديگر از اين کره خاکي ، زني که تازه از مراسم خاک سپاري همسرش به خانه باز گشته بود با اين فکر که شايد تسليتي از دوستان يا اشنايان داشته باشه به سراغ کامپيوتر ميرود تا ايميل هاي خود را چک کند . اما پس از خواندن اولين نامه غش ميکند و بر زمين مي افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش ميرود و مادرش را بر نقش زمين ميبيند و در همان حال چشمش به صفحه مانيتور مي افتد:
گيرنده : همسر عزيزم
موضوع : من رسيدم
ميدونم که از گرفتن اين نامه حسابي غافلگير شدي . راستش انها اينجا کامپيوتر دارند و هر کس به اينجا مياد ميتونه براي عزيزانش نامه بفرسته . من همين الان رسيدم و همه چيز را چک کردم . همه چيز براي ورود تو رو به راهه . فردا ميبينمت . اميدوارم سفر تو هم مثل سفر من بي خطر باشه . واي که چه قدر اينجا گرمه !!!


یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:, :: 14:16 ::  نويسنده : پریا

 این عکسا مال بدتیپ ترین آدمای دنیاس



ادامه مطلب ...


یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:, :: 13:56 ::  نويسنده : پریا

 وقتی نزدیک عید میشه معلما هوس چزوندن دانش آموزا رو پیدا میکنن بنابراین از تنها ابزارشون یعنی امتحان استفاده میکنن و در نتیجه قیافه ی بچه ها دم عیدی میشه عین کتاب تازه چشای از حدقه بیرون زدشونو نگو و اون زمانه که دانش آموز میخواد بره یه چیزی پیدا کنه و معلموشو دو شقه کنه            

وقتی عید میشه تازه موقع ی جبران بی خوابی هاست و صدای مامان که پاشو بریم مهمونی....

 



یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:, :: 13:31 ::  نويسنده : پریا

 فرض کن حضرت مهدی به تو ظاهر گردد

ظاهرت هست چنانی که خجالت نکشی؟

باطنت هست پسندیده ی صاحب نظری؟

خانه ات لایق او هست که مهمان گردد؟

لقمه ات در خور او هست که نزدش ببری؟

پول بی شبه و سالم ز همه داراییت

داری آنقدر که هدیه برایش بخری؟

حاضری گوشی همراه تو را چک کند

با این شرط که در حافظه دستی نبری؟

واقفی بر عمل خویش تو بیش از دیگران؟

میتوان گفت تو را شیعه ی اثنی عشری؟



یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:, :: 13:18 ::  نويسنده : پریا

 

این عکس مال افراد قبیله ای در آفریقاست که با گذاشتن حلقه در گردن خود خود را بلند اقبال میکنند واگر تنها یک حلقه را بردارند خواهند مرد.بعضی قبیله نشینان آمازون نیز این رسم را دارند با این تفاوت که حلقه های آنان نقره و گاهی مس می باشد



یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:, :: 13:12 ::  نويسنده : پریا

 مرگ حقه ،تنها حقی که اگه نگیری هم بهت میدن....!



شنبه 12 اسفند 1391برچسب:, :: 14:3 ::  نويسنده : پریا

میگن چپ دست ها باهوش ترن،سازگارترن،باحال ترن ودر کل همه ویژگی های خوب رو یه تر اضافه کنید بدید به چپ دستا به استثنای شجاعت.چون چپ دستا بیشتر میترسن.چپ دستا نیم کره راستشون بزرگتره ولی از نیمکره چپشون استفاده میکنند .اما با این همه فقط 10% مردم زمین چپ دستن اینه که دنیا به کام ما راست دستاست ازهمه جالب تر اینه که به خاطر بعضی خرافه ها چپ دستا رو قبول ندارن و یا به دنیا نیومده میکشنشون

سعی نکنید از هردو دستتون استفاده کنید چون ممکنه خل بشید البته دور از جون همتون



شنبه 12 اسفند 1391برچسب:, :: 13:27 ::  نويسنده : پریا

*ملا یه نفر رو تو خیابون دید و پرسید: شما علی پسر ممدآقا پاسبان نیستی که توی کرج سر کوچه چراغی مأمور بود؟ پسر گفت: چرا!؟ ملا گفت: ببخشید! پس حتما عوضی گرفتم

 

*پسره تو خواستگاری از یه دختره می پرسه اسم شما چیه؟ دختره می گه اسم من توی تمام باغچه ها هست. پسره می گه: آهان فهمیدم ، اسمتون شلنگه

 

*از یه کچل می پرسن اسم شامپوت چیه؟ می گه من شامپو لازم ندارم از شیشه پاک کن استفاده می کنم!

 

 

 

 

*نصیحت غضنفر به تمام مردم شریف ایران:

اگه یه روز صبح خیلی خوشحال از خواب بلند شدی و دیدی نه غمی ، نه زنی ، نه بدهی ،نه دردی ! بدون دیشب تو خواب مردی !
روحت شاد و یادت گرامی !

*غضنفر توی دانشگاه عاشق یه دختره شده بود که کاپشن آبی میپوشید... هوا که گرم شد دختره بعد از عید اون کاپشنو دیگه نپوشید. غضنفرم گمش کرد!!!
 
*خاطره غضنفر: داشتم با مامانم تو پاساژ راه می رفتم، یهو مامانم هلم داد داشتم با مخ می خوردم زمین! می گم چرا این جوری می کنی؟ می گه قوز نکن!


 



شنبه 12 اسفند 1391برچسب:, :: 13:16 ::  نويسنده : پریا

به یه تهرونیه میگن: « برو یه روزنامه کیهان یا اطلاعات بخر » بعد یک ساعت دیدند ترکه سر یک خر را گرفته و با خودش می آرد .
با تعجب پرسیدند : تو رفتی کیهان بخری این چیه ؟
گفت : راستش کیهان و اطلاعات نبود . منم « همشهری » خریدم

 ترکه سوار الاغ داشته ميرفته.هر که به او نگاه ميکرده ميگفت:چيه خر دو طبقه نديدی.....

 یه اصفهانی به یه اصفهانی دیگه پول قرض میده تو کتاب گینه ثبت میکنند

اصفهانيه میره سربازی وقتی بر میگرده میبینه داداشش و باباش با کلی ریش و سبیل وایسادن دم در میزنه زیر گریه میگه تو رو خدا بگین چی شده باباش میگه احمق رفتی سربازی ریش تراشو دیگه چرا بردی

تركه ميره خواستگاري،پدر مادر دختره ميگن دختر ما ميخواد درس بخونه،تركه ميگه خوب من ميرم دو ساعت ديگه ميام!

تركه قرص اكس ميخوره ميره نماز بخونه
اخر نماز كه ميشه ميگه:اسلام و عليكم و رحمة و الله و بركاتو تو تو خودت قند نباتي شكلاتي ابنباتي



شنبه 12 اسفند 1391برچسب:, :: 13:1 ::  نويسنده : پریا

تعریف از خود نباشه نشستم توی پرایدو دارم پسته میخورم



جمعه 11 اسفند 1391برچسب:, :: 21:27 ::  نويسنده : پریا

به سلامتی سیگاری که روش نوشته سرطان زا،نه آبمیوه ای که روش نوشتن صددرصد طبیعی ولی همش رنگه



جمعه 11 اسفند 1398برچسب:, :: 21:15 ::  نويسنده : پریا

خدا مرهم تمام دردهاست،هرچه عمق خراش های وجودت بیشتر باشد خدا برای پرکردن آن بیشتر در وجودت نفوذ میکند



صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

درباره وبلاگ


سیلیوم پریا هستم 15سالمه از دروغ ودورویی بدم میاد واینکه امیدوارم از وبلاگم خوشتون بیاد در ضمن هرچی بگید اگه معقول بود میذارم ،در ضمن پیام تبلیغاتی ممنوع
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان کافه طنز و آدرس coffee-tanz.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 18
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته : 18
بازدید ماه : 101
بازدید کل : 44991
تعداد مطالب : 32
تعداد نظرات : 11
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


كد ماوس

دریافت کد بارش ستاره از بالای وبلاگ

Digital Clock - Status Bar

مرجع وبلاگ نویسان جوان


Javascripts


JavaScript Codes

[Green]
[Bright Green]
[Sea Green]
[Red]
[Magenta]
[Fusia]
[Pink]
[Purple]
[Navy]
[Blue]
[Royal Blue]
[Sky Blue]
[Yellow]
[Brown]
[Almond]
[White]
[Black]
[Coral]
[Olive Drab]
[Orange]

فرم تماس با ما